۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

دانشگاه هنوز هم «سنگر آزادي»


«اميدوارم كه احساس كرده باشيد كه همه دردهاي ايران از دانشگاه شروع شده است. دانشگاه تلخيهايي داشت كه به اين زوديها رفع نمي شود...دانشگاهي كه تمام گرفتاريهاي ما منشأش در آن بود».

وقتي خميني اين توصيه را در 27 فروردين سال 64در ديدار با كارگزاران وزارت فرهنگ و آموزش عالي به آنان گوشزد مي كرد، 5سال از كودتاي ضد فرهنگي ارتجاع عليه دانشگاهها گذشته بود.

آخوندها از هنگام تكيه زدن بر اريكه قدرت، دست به «پاكسازي» و قلع و قمع آزاديخواهان تحت عنوان اسلامي كردن، در همه ادارات دولتي زدند، اما آنچه را كه بر سر دانشگاه آوردند، نمونه منحصر به فرد بود. كودتاي ضد فرهنگي و بستن دانشگاهها، انتخابي في‌البداهه نبود. آنها، دانشگاه را خاري در چشم خود مي ديدند كه بايستي از آن خلاصي مي‌يافتند. هم از اين رو بود كه، پس از تحكيم پايه‌هاي حكومت استبدادي و قدرت سركوبگري، زمينه را براي «پاكسازي» دانشگاه فراهم كردند و در ارديبهشت سال 59با يورش وحشيانه همين چماق بدستان خط امامي كه اين روزها، سخت براي «آزادي» سينه چاك مي دهند، با كشتار دهها تن از دانشجويان هوادار نيروهاي انقلابي، دانشگاهها را بستند.

سالها پيش از آنكه دانشگاه به عنوان «سنگر آزادي» و به مثابه يك شعار فراگير و توده‌اي حكومتهاي شاه و شيخ را به لرزه درآورد، سه تن از پيشگامان جنبش دانشجويي و مبارزان شهيد راه آزادي، رضوي، قندچي و بزرگنيا، با خون خود بناي اين سنگر را پي ريزي كردند.

از سالهاي 55به بعد نيز، وقتي كه جوانه‌هاي جنبش مردم سر برآورد، دانشگاه جان‌پناه همه آزاديخواهان و هواداران نيروهاي انقلابي بود و دانشجويان آنزمان، باروي آن بودند.

آنها، در مقابل يورش‌هاي وحشيانه ساواك به منظور دستگيري دانشجويان هوادار سازمانهاي انقلابي و برهم زدن جلسات به مقابله بر مي خاستند و مانع از تجاوز عوامل ساواك به حريم «سنگرآزادي» مي شدند.

وقتي هم كه سيل خروشان جنبش به راه افتاد، دانشگاه همواره حلقه وصل آغاز و پايان آن بود. روز 13آبان سال 57، وقتي كه يورش جنايتكارانه عمله حكومت نظامي صفوف دهها هزارتن از مردم بي دفاع و در پيشاپيش آنان دانش آموزان سلحشور را به خاك و خون كشيد، دانشگاه آخرين مأمن و جان‌پناه آنان بود.

دانشجويان، به عنوان آگاهترين قشر جامعه، همواره سپر و پيشقراول مردم در مبارزه عليه استبداد و نيل به آزادي بودند. اگر امروز، سازمان مجاهدين را با همه گستردگي و سازمانهاي تابعه آن و ارتش آزاديبخش به عنوان تنها نقطه اميد و اتكاء مردم براي رهايي از حاكميت ضدبشري آخوندي در دست داريم، نبايد فراموش كرد كه از رهبري اين مقاومت گرفته تا برجسته ترين اعضاء و كادرهاي قديمي و زبده آن، از دانشگاه برخاستند و به صفوف مجاهدين پيوستند و در قوام و دوام آن براي بناي ايراني آزاد و دموكراتيك كوشيدند و گنجينه ملي و ميهني كنوني را تقديم نسل حاضر كردند.

كمي عقب‌تر هم برگرديم برجسته ترين چهره‌ها و رهبران تاريخ جنبش انقلابي معاصر ايران، از محمد حنيف نژاد، سعيد محسن، اصغر بديع زادگان و مسعود و مريم رجوي گرفته كه سازمان مجاهدين خلق حاصل انديشه ناب توحيدي و شگرف آنان است، تا پرويز پويان، بيژن جزني، مسعود احمدزاده و عباس مفتاحي، كه سازمان چريكهاي فدايي خلق را بنيان گذاشتند، همه از چهره‌هاي برجسته جنبش دانشجويي زمان خود بودند.

پس از انقلاب ضد سلطنتي نيز، دانشگاه به عنوان پر تپش ترين كانون، براي اجتماع و تشكيل هسته‌هاي دانشجوياني بود كه با تأثير پذيري از نيروهاي انقلابي و بويژه مجاهدين، بيشترين قدرت جذب عليه جبهه ارتجاع را در خود متبلور ساخته بودند.

بي جهت نبود كه از فرداي سقوط نظام سلطنتي، از يك سو دانشگاه و دانشجويان هدف تاخت و تاز و قلع و قمع چماق بدستان ارتجاع قرار گرفت، و از سوي ديگر بيشترين اجتماعات، مراسم هاي سخنراني و كانونهاي فعاليت و تبليغ سازمانهاي انقلابي و در رأس همه مجاهدين، در دانشگاهها بود. آخوندها، دانشگاهها را ستاد مجاهدين توصيف مي كردند. ميتينگهاي تاريخي مجاهدين در دانشگاه تهران و سخنراني هاي آتشين مسعود رجوي به مثابه نماينده «نسل انقلاب»، روز بروز بر وحشت و هراس رژيم مي افزود. بويژه بايد از جلسات و درس‌هاي «تبيين جهان» كه با شركت مستقيم بيش از ده هزار نفر و توسط او اداره مي شد، ياد كرد كه براي خميني قابل تحمل نبود. همان موقع روزنامه فرانسوي لوموند پيرامون اهميت و نقش آن در ارتقاء سطح آگاهي مردم و بويژه نسل دانشجو و دانش آموز آنروز با اين مضمون نوشته بود كه كلاسهاي جهان بيني مسعود رجوي كه در آن استادان دانشگاهها و شخصيتهاي شناخته شده سياسي نيز شركت مي كنند، پايگاه اجتماعي آخوندها را به مخاطره مي اندازد و براي آنان قابل تحمل نخواهد بود.

رژيم آخوندي ابتدا با طرح شعار "وحدت دانشجو و روحاني"و "دانشگاه و حوزه"تلاش كرد اين مراكز را در تيول خود درآورد و استيلاي آخوندها را بر دانشگاه تحكيم بخشد.اما،با حضور نيروهاي انقلابي در دانشگاه ،اين تلاش رژيم راه به جايي نبرد و گروههاي چماق بدست خط امام وارد عمل شدند. ديگر كمتر روزي بود كه جانيان چماق بدست در مقابل دانشگاهها كسي را مورد ضرب و شتم قرار ندهند و هيچ اجتماع و ميتينگي نبود كه توسط آنها به خاك و خون كشيده نشود.

پس از دو سال از بسته شدن دانشگاهها و سركوب وحشيانه مردم و اعدام و شكنجه و به بند كشيدن دهها هزارتن از رشيدترين فرزندان ميهن،دانشگاهها در سال 61باز شد.اما حكومت آخوندي براي جلوگيري از تكرار آن "تلخيها" و "گرفتاريها" فيلترهاي متعددي را براي كنترل ورود دانشجويان "غير خودي"برقرار نمود.از جمله طرح ارتجاعي اختصاص رسمي 40درصد از سهميه دانشگاه به مزدوران بسيجي در ادامه همان سياست بود. همزمان با حربه جنگ، اختناق مطلق و سركوب عريان را در دانشگاهها نيز به اجرا گذاشت و طي چندين سال مانع از بلند شدن صداي اعتراض دانشجويان شد. با اين همه پس از 15سال حاكميت ارتجاع بر دانشگاهها، خامنه اي در ارديبهشت سال 75 و در آستانه سالگرد كودتاي ضدفرهنگي ،هشدار داد كه چرا "هنوز دانشگاهها اسلامي نشده"است. وي سپس به وزير آموزش عالي رژيم گوشزد كرد كه "زمان عمل"براي به اصطلاح "اصلاح دانشگاهها"فرا رسيده است. وزير آموزش عالي رژيم نيز اخراج استادان و دانشجويان «غير اسلامي» را در دستور كار خود قرار داد.

اما، از يكسال و اندي پيش به اين سو، يعني با سه سره شدن رژيم و اثر گذاشتن "زهر"خاتمي كم كم شكافها بازتر مي شود و دانشجويان مبارز با استفادهٌ بجا از اين فرصت، جاني دوباره به "سنگر آزادي "ميدمند.

"مرگ بر انحصار و دانشجو بيداراست". اين شعاري بود كه دانشجويان در اجتماع خود در روز بيست و يكم مهر ماه در دانشگاه تهران عليه ارتجاع حاكم سر ميدادند.

چندي پيش نيز در اجتماع مشابهي سرود"اي ايران"بصورت جمعي توسط دانشجويان خوانده شد. گرچه لازم به يادآوري نيست كه بگوييم در دهها حركت اعتراضي ديگر شعارهاي انقلابي مرگ بر خامنه اي و مرگ بر خاتمي بارها و بارها از سوي دانشجويان و ساير اقشار مردم طنين افكن شده ،اما اين روزها كه جنبش دانشجويي در مسير تكوين و قطب بندي جديدي قرار گرفته، تأملي بر اين شعارها و اينكه چه چيزي را هدف خود قرار مي دهد، دور از ضرورت نيست. سؤال اين است ،براستي بن مايه شعار "مرگ بر انحصار"از كجا نشأت گرفته است؟

چند روز پيش در يزد در سخنراني كرباسچي-شهردار دزد تهران-يكي از چماقداران پشت ميكروفون قرار گرفت و به كرباسچي و ساير مزدوران هشدار داد كه در ميان شما "جريان سوم"و "منافقين"رخنه كرده اند.!

همه به ياد دارند كه شعار "مرگ بر ارتجاع "و "مرگ بر حزب چماق بدستان"-كه به حزب به اصطلاح جمهوري اسلامي اطلاق ميشد-براي اولين بار از سوي مجاهدين در فاز سياسي مطرح و به سرعت همه گير شد. در آن ايام، باندهاي ارتجاع بخصوص چماق بدستان موسوم به خط امام، بشدت نسبت به اين شعار واكنش نشان ميدادند.

امروز دانشگاه-دوباره-به مركز كشمكش نسل جديدي با ارتجاع حاكم تبديل شده، كه آمال و آروزهاي خود را با طرح شعارهاي مرگ بر استبداد و مرگ بر انحصار، در «بيرون» از نظام آخوندي و نه در درون آن جستجو مي كند. شعارهاي ضد ارتجاعي، بخصوص اواخر فاز سياسي، جاني دوباره مي گيرند و تماميت نظام ارتجاعي و منحوس آخوندي را مورد هدف قرار ميدهند. از همين روست كه هر اجتماع دانشجويي-فارغ از اينكه چه كسي برگزار كننده آن باشد-به جدال و درگيري فيزيكي و با يورش چماق بدستان ختم مي شود.

بنابر اين، نبايد ترديد كرد كه حمله اوباش چماقدار به دانشجويان -كما اينكه در فاز سياسي عليه متينگها و اجتماعات سياسي مجاهدين-ناشي از اين است كه آخوندها بخوبي حس مي‌كنند كه سمت سياسي و سرانجام اين كشمكش ها به كدام سو در حركت است. سرانجامي كه، بارها كارگزاران رژيم به باندهاي يكديگر گوشزد كرده‌اند كه با پيروزي "جريان سوم"قرين خواهد بود.

اگر هم در مقاطعي اين تضاد، به درگيري لفظي يا فيزيكي جناحها و باندهاي دروني رژيم در دانشگاهها منجر شده، در واقع ماحصل تضاد نسل"بيرون"از نظام آخوندي با درون نظام است كه پرتاب و بازتاب مي گردد.

در اجتماع روز سه شنبه 21مهرماه يكي از دانشجويان پشت تريبون قرار گرفته و ضمن حمله به كليت نظام آخوندي و عليه شكنجه و سركوبي مردم گفت :"كي گفته است كه ما بايد اين جناحي باشيم يا آن جناحي؟مگر ما دانشجويان نمي توانيم مستقل باشيم؟كي گفته است ما بايد طرفدار خاتمي باشيم؟ ما از آزادي حمايت مي كنيم و نه از اين جناح يا آن جناح.اينها(يعني رژيم آخوندي)اقتصاد مملكت را خراب كردند و با اين بازيها (جناح بنديها) دارند ما را سرگرم مي كنند. دانشجويان نبايد گول اين بازيها را بخورند. شما گول نخوريد. اينها دارند ما را بازي مي دهند و ما نبايد به اين يا آن جناح (رژيم)وصل باشيم.ما مستقل هستيم و هيچكس نبايد به ما دستور بدهد."

گزارشها حاكي است، اين سخنراني با تشويق و دست زدنهاي جمعيت روبرو شد و سپس شعار "مرگ بر انحصار" و "دانشجو بيدار است" اوج گرفت.

يكي ديگر از دانشجويان طي سخنان خود از اين هم فراتر رفت و گفت:"اينها دارند سرمان را گرم مي كنند،ولي ما بايد از آزادي حمايت كنيم. چرا اينها از دانشجويان مي ترسند؟لابد علتي دارد كه از ما ميترسند. ما بايد حركت كنيم و خاموش نباشيم. اين حركتها از زمان شاه بوده و بايد ادامه داشته باشد."

يا در گردهمايي دانشجويان در 13مهر در دانشگاه امير كبير يكي از دانشجويان با اشاره به كودتاي ضدفرهنگي آخوندها گفت: «در آن زمان نيز عواملي كه خود را «حزب‌الله» مي‌ناميدند، عوامل اجراي آن توطئه و بستن دانشگاهها بودند. بنابراين نبايد بگذاريم در شرايط كنوني همان روند با شدتي بيشتر تكرار شود».

روزنامه رسالت در سرمقاله شماره روز 23مهرماه خود هشدار مي دهد كه اينها همان كساني هستند كه «امام را به چهار صد مورد تخلف از قانون اساسي متهم» كرده‌اند و «حرمت مقدسات و امام را پاس» نداشته اند (بخوانيد به لجن كشيده‌اند).

البته در محافل دروني خود تصريح مي‌كنند كه تظاهرات دانشجويي ريشه در «خارج از دايرهٌ نظام» دارد.

با در نظر گرفتن ملاحظاتي كه دانشجويان در حاكميت ديكتاتوري آخوندي از خود نشان مي‌دهند تا در معرض دستگيري و زندان و شكنجه قرار نگيرند، چنين سخناني نشان از حركتي دارد، كه بوي خطرناك "جريان سوم" را به مشام جناح غالب رژيم مي رساند كه آنطور هار و افسارگسيخته مي شود و به اجتماعات هجوم مي برد. در اين هجوم البته ممكن است، بعضي از "خودي‌ها"هم مورد هدف قرار گيرند.

واقعيت اين است كه جنبش دانشجويي، بدليل طبيعت ريشه هاي جامعه شناختي آن ،از هر شكل اجتماع و گردهمايي از جمله فرهنگي، صنفي و ...سود مي جويد و آن را به كانال سياسي مي ريزد و هدايت مي كند.

بررسي اين ريشه‌ها و تجربه تاريخي در همه كشورها و بخصوص كشورهايي كه تحت حاكميت ديكتاتوري قرار دارند، نشان مي دهد كه نميتوان دانشگاه و دانشجويان را تا ابد به بند كشيد و مانع از رشد و بروزجنبش آن شد. سركوبي و اعمال اختناق هر قدر هم كه زياد باشد، ممكن است بروز آن را به تأخير بياندازد، اما در واقع مانند فنري عمل مي كند كه هر قدر فشرده تر شد، جهش و پرتاب آن پر شتاب‌تر ميشود و شعاع طولاني تري را تسخير مي كند. فقط كافي است، اين جنبش، راه شكاف حكومت اختناق و فشار را بيابد و به آن دسترسي پيدا كند.

آمدن خاتمي به‌عنوان «آخرين آلترناتيو درون نظام»،اين شكاف را پديدار كرد. هم از اين رو بود كه رهبر مقاومت از همان ابتدا او را "جام زهر" رژيم آخوندي توصيف نمود. در اين ميان البته، جناح خاتمي تلاش مي كند، تا اين جنبش را به نفع خود مصادره كند. اما، اگر رژيم آخوندي از آغاز حكومت خود و با زور چماق نتوانست قباي كهنه و ارتجاعي "حوزه"و "روحاني"را به تن دانشگاه كند و پس از 20سال راه به جايي نبرد،آخوند خاتمي نيز با رنگ عوض كردن و دعاوي عوامفريبانه "قانون"و "قانونمداري" نخواهد توانست به روياي «وحدت دانشگاه و حوزه» جامه عمل بپوشاند. اگر چه او مي خواهد با دزديدن شعارهايي كه از 20سال پيش توسط مجاهدين و نسل آگاه آن روز عليه رژيم ارتجاعي و تمامي دستجات آن و از جمله خود خاتمي داده ميشد، چهره عوض كند، اما بايد گفت اين قبا برتن آخوند خاتمي بسا گشاد است، زيراكه "دانشجو بيدار است"و خوب مي داند كه اين «آخرين آلترناتيو درون نظام» كه خود را به رنگ زرد آميخته، همان برادر شغال است.

كما اين كه بارها نشان داده وقتي پاي منافع نظام در ميان باشد از مجيز گويي ولايت فقيه گرفته تا جلاد قرن لاجوردي دژخيم را «خدمت گذار مخلص» خواندن دريغ نمي كند.

پس همانكه دانشجويان ميگويند، آنها «گول اين بازيها را» نخواهند خورد و تا دستيابي به آزادي كه البته تنها با سرنگوني رژيم آخوندي محقق خواهد شد، «خاموش» نخواهند شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر